خداحافظ ای کوفه ای شهر غم که درکام من کرده ای زهر غم
خداحافظ ای سجده گاه علی که چشم تو مانده براه علی
خداحافظ ای نخلها،چاه ها دگرنشنوی ازعلی آه ها
خدا حافظ ای روزها، روزه ها دعاها، مناجاتها، سوزها
خداحافظ ای کوچه های خموش نیارد علی نان و خرما به دوش
خداحافظ ای نان خشک و نمک خداحافظ ای ماجرای فدک
خداحافظ ای بیت الاحزان او خداحافظ ای قبر پنهان او
خداحافظ ای بی وفادوستان خداحافظ ای آتش و ریسمان
خداحافظ ای کوچه پرزدود خداحافظ ای داغ یاس کبود
خداحافظ ای انتظاراجل خداحافظ ای زانوی دربغل
خداحافظ ای خشم لب دوخته خداحافظ ای خانه سوخته
خداحافظ ای چشم حلقه به در یتیم دوباره شده بی پدر
خداحافظ ای پرطنین ماذنه که دلسنگ زشتی شکست آینه
بگو تیر مرغ شباهنگ خورد دل شیشه اش از همه سنگ خورد
بگو این حقیقت به اهل مجاز نماز است از من نه من از نماز
به خون گو به مسجد رخم تر کنند نماز مرا بلکه باور کنند
به حمدی که من از دولب رانده ام به حمد همه فاتحه خوانده ام
بگو جز غم جهل مردم نخورد بگو در همه عمر گندم نخورد
کسی را چون من دهر تنها نکرد زدم هم دری را یکی وا نکرد
ندیده در ایام چشم سحر ز خورشید چشمم سحر خیز تر
غم و دردم امشب به پایان رسید به زهرا بگویید مهمان رسید
خداحافظ ای بوریا نان جو کهن جامه و وصله نو به نو
خداحافظ ای سجده گاه علی که مانده نگاهت به راه علی
خداحافظ ای نخل ها ، چاه ها دگر نشنوید از علی آه ها
خداحافظ ای کوفه، ای شهر غم که در کام من در تو شد زهر غم
رساندی تو ای کوفه جان بر لبم مدارا کن ای کوفه با زینبم
میالا به نام خود این ننگ را بگیر از کف کوفیان سنگ را
خدا حق ز حق ناسپاسان گرفت علی از علی ناشناسان گرفت
الا کوفه کو یوسف مصطفی چه کردی علی را تو ای بی وفا
به شامم فلک آفتابی نداد سلام علی کس جوابی نداد
خداحافظی کرده ام با همه که چشم انتظارم بود فاطمه
خدایا زکارم گره واشده خدایا دلم تنگ زهراشده
غم و دردم آخر به پایان رسید به زهرابگویید مهمان رسید
یقین دوخته چشم زهرا به من نشان می دهد محسنم رابه من
نشان تا دهم فرق بشکسته را نشانم دهد بازوی خسته را
بیا ای غروب سعادت بیا نجات علی(ع) ای شهادت بیا